Thursday, October 6, 2011

دست نوشته های پروازی

تک درخت صحرا
معتقدم برای رسیدن به حقیقت، باید هزینه داد. حتی هزینه ای چون گذشتن از جسم مادی...باید تنها ماندن و سرکوفت خوردن را به جان خرید...
در جنگل های انبوه که طبیعت اقتضایی جز رویاندن درختان سر به فلک کشیده ندارد، چناری قد بر افراشته شدن، برایم جاذبه ای ندارد. باید یکی باشد که این طراوت را هرچند بسیار کم، با خود به صحرا ببرد...
درختچه ای تنها شدن در وسط بیابان، که نمایانگر طراوت جنگل در میان اهالی صحراست، آرزوی دیرینه ی من است...
من، صنوبر کوچکی را که در شوره زار با مصائب فراوان روییده و برگهای چروکیده اش، طراوت و سرسبزی صنوبر روییده در چمن زار خوش آب و هوا را ندارد، دوست تر می دارم...تک درخت کوچکی را که به تنهایی در وسط بیابان، با غلبه بر مصیبت های صحرا قد بلند کرده است، بر جنگل های انبوه مناطق استوایی ترجیح می دهم...اصلا دوست دارم روزها و شب ها، در کنار آن تک درخت بی باک بیابان سر کنم، بساط شور بیارایم،آتش روشن کنم، به نماز بایستم و...اصلا هر وقت بخواهم تصویر زیبایی را در ذهن بسازم، چنین رویایی را می آفرینم...یکی از آشنایانم می گفت: در معماری، این حالت را می گویند، "مینی مالیسم". نمی دانم...ولی اگر درست باشد، نشان می دهد که کسان دیگری بوده و هستند که این حس را تجربه کرده اند، و حتی برایش اسم هم گذاشته اند، "مینی مالیسم"...

نور نوشت:
ای مالک، اگر شب هنگام، کسی را در حال گناه دیدی، فردا به چشم گنه کار ننگرش، شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی. "امام علی(ع)"
دلنوشت:
1    سعدی:
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم                      نبود بر سر آتش مویی از سرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم                 شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم   
2    محتشم کاشانی:
برای خاطر غیرم به صد جفا کشتی                      ببین برای که ای بی وفا که را کشتی؟!
چو من هلاک شوم از طبیب شهر بپرس                    که مرگ کشت مرا یا تو بی وفا کشتی؟! 
حکمت:
هرکه خدای را عز و جل، بیازارد تا دل خلقی به دست آرد، خداوند تعالی همان خلق را بر او گمارد تا دمار از روزگارش بر آرد.   "سعدی"

No comments:

Post a Comment